صمصام در مجلس نیایش
می گویند یک روز در یکی از مساجد بزرگ اصفهان واقع در چهارباغ به مناسبت دعا و نیایش برای شاه مراسمی برپا بود و عده زیادی از رجال و بزرگان وقت نیز حضور داشتند صمصام از موضوع آگاه شد و خود را به مسجد رسانید و مثل همیشه به محض ورود گفت - من می روم روی منبر !
افرادی که مسئول نظم مجلس بودند از رفتن او به بالای منبر جلوگیری کردند صمصام با صدای بلند خطاب به آنها گفت :
می خواهم بروم بالای منبر و چند دعا به شاهنشاه بکنم .
در این صورت دیگر کسی نتوانست حرفی بزند و صمصام به راحتی رفت بالای منبر و پس از صحبت های مقدماتی دعای خود را این گونه شروع کرد :
- خداواندا یک روز از عمر من سید بردار و به عمر آقای شاه اضافه کن !
حاضران در مجلس که انتظار شنیدن چنین حرفی را از او داشتند لبخند زنان آمین گفتند .
صمصام بلافاصله دست ها را بلند کرد و گفت :
خدایا به حق مقربین درگاهت ده روز از عمر رئیس اداره ثبت احوال اصفهان کم کن و به عمر شاه اضافه کن !
مردم گفتند :
آمین یا رب العالمین !
صمصام گفت :
- پروردگارا به حرمت خون به ناحق ریخته شهیدان کربلا شش ماه از عمر مدیرکل آب اصفهان کم کن و بر عمر اعلیحضرت بیفزای !
حاضران در مجلس با صدای بلند گفتند :
آمین .
بار الهی ها ، به یارب یارب شب زنده داران یک سال تمام از عمر شهردار این شهر و دو سال کامل از عمر فرماندار و استاندار که در مجلس حضور داشتن سرها را به زیر انداخته و به ظاهر مشغول خنده شدند.
صمصام همچنان به دعای خود ادامه داد و گفت :
خداوندا به حق خون های پاک و طاهر رزمندگان اسلام در غزوه احد ده سال از عمر فرمانده لشکر کم کن و به عمرمحمد رضا شاه بیفزای !
جمعیت در حالی که هیجان زده شده بودند و بی اختیار می خندیدند با صدای رسا گفتند : آمین ، آمین!
بار دیگر صمصام صدا را به دعا بلند کردو گفت :
بار پروردگارا ، خداوندا ، الهی به حق همه پیامبران و امامان و مقربین و صالحان درگاهت همه عمر نخست وزیر هویدا را کم کن و به عمر شاه و شهبانو اضافه نما !
مردم صدا را به آمین آمین بلند کردند به طوری که فریاد آمین آنها مسجد را به لرزه در آورد با این ترتیب حاضران در مسجد صمصام را تشویق به ادامه دعا نمودند .
مجلس بدل به یک پارچه شور و هیجان و خنده شده بود حتی خود مقاماتی هم که در مسجد حضور داشتند اجباراً آمین می گفتند .
خلاصه صمصام با این ترتیب از عمر یک یک رجال و بزرگان ومسئولان حاضر و غایب مقداری کم کرد و بر عمر شاه افزود و در خاتمه گفت : بار پروردگارا ! از عمر اعلیحضرت هم هر قدر می خواهی کم کن و به عمر آقای صمصام اضافه کن !
مردم در این نوبت بلندتر از دفعات قبل آمین گفتند و سپس زدند به زیر خنده و قهقهه و حالا نخند کی بخند عده ای از شدت خنده غش کرده بودند و به این ترتیب مجلس دعا و نیایش مبدل به صحنه خنده و تفریح گردید و تقریباً از حالت جدی خارج شد !
صمصام در میان خنده و همهمه حاضران درمجلس به دعایش خاتمه داد و گفت :
- پول دعاهایم صد تومان می شود !
برای اینکه صمصام زودتر از منبر پایین بیاید به اشاره استاندار وقت فوراً مبلغ یکصد تومان را به او دادند صمصام نیز با دریافت وجه مورد نظر بلافاصله مجلس را ترک گفت .